فلسفه عشق

  فلسفه عشق در وصف عشق بسیار گفته و نوشته اند اما توصیف عشق از زبان افلاطون بسیار جالب می نماید همانجا که گفته است: "چیزی که ما آن را عشق می نامیم آرزوی آدمی است که نیمه ی اصلی خود را که او را کامل می کند باز یابد". اکنون با تو می گویم که؛ آیا عشق سودایی باطل در پی توجیه بی منطقی نوع بشر نیست؟! بگذریم! توجه شما را به نظر این فیلسوف باستانی جلب می نمایم،تا خودتان در این خصوص قضاوت کنید؛ افلاطون در رساله ی ضیافت خود عشق را از زبان کریستوفنوس چنین بیان میکند؛ آدمیان نخستین دارای چهاردست بودند و چهار پا و سری داشتند به دو صورت و چهار گوش در حرکت سرعت بسیار و نیروی فراوان داشتند. چنان تند رفتار و چابک بودند که در صدد برآمدند به آسمان ها برآیند و به خدایان حمله برند. در شورای آسمان از وحشت آدمیان چهار پا غوغا افتاد. خدایان درمانده بودند که آنها را به جای بنشانند و یا صاعقه ای بفرستند و همه را نابودکنند. اما از نابودی آدمیان زیانی بزرگ به آنها می رسید چون دیگر پرستنده و قربانی دهنده ای نمی داشتند . عاقبت زئوس خدای خدایان را فکری به خاطر رسید که دیگران نیز پسندیدند. زئوس بر آن شد که آدمیان را به دو نیم کند تا هم از قدرتمندی آنها بکاهد و هم پرستندگان خود را دو چندان کند. فرمان داد و چنین شد و آنها را چنان پراکند که به زودی هر نیمه؛نیمه ی دیگرخود را گم کرد . از آن زمان است که عشق به وجود آمد وچیزی که ما آن را عشق می نامیم آرزوی آدمی است که نیمه اصلی خود را که او را کامل می کند باز یابد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 19 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 19:18 توسط مهلا| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com